Sunday, December 16, 2012

گنج ها

برای خودش گنجینه‌هایی مخفی دارد و گوشه و کنار پنهان‌شان می‌کند. یک تکه نخ یا یک کاغذ تا شده که می‌گوید نامه است یا یک برگ خشک یا کاغذ شکلات و  این خرت و پرت‌ها معمولن محتویات گنجینه‌هایش هستند.
بیرون هم که می‌رویم کلی چیز جمع می کند: کاج، انواع برگ و چوب و سنگ ... همه را هم می‌دهد به بابا که برایش نگه دارد.
توی جلسه بودم و عصبانی حرف می‌زدیم که تلفن زنگ زد. دست کردم توی جیبم که گوشی را بردارم و  کلی آت و آشغال و برگ خشک شده همراهش آمد بیرون. انگار در  اتاقی با هوای سنگین و گرم و دم کرده عرق می‌‌ریزی و ناگهان لحظه‌ای در باز می‌شود و نسیم خنکی می‌وزد.

1 comment:

پرتابه said...

سلام دوست عزیز
روزگارت خوش
من از پرتابه اومدم. خواستم بهت بگم اگه خواستی مینیمال هاتو جایی غیر از وبلاگت بنویسی پرتابه به شدت توصیه میشه. به خصوص این که هیچ محدودیتی تو نوشتن نداری.
پیشاپیش خوش اومدی به پرتابه